جدول جو
جدول جو

معنی پف کرده - جستجوی لغت در جدول جو

پف کرده
ورم کرده، آماسیده
تصویری از پف کرده
تصویر پف کرده
فرهنگ فارسی عمید
پف کرده
(پُ کَ دَ / دِ)
آماسیده. ورم کرده. برآمده، پفالو
لغت نامه دهخدا
پف کرده
ورم کرده آماسیده پفیده
تصویری از پف کرده
تصویر پف کرده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی کرده
تصویر پی کرده
پی بریده، پی زده، ویژگی اسب، استر یا شتری که رگ وپی پایش را بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ دَ / دِ)
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده:
چنین چند را کشت تا نیمروز
چو آهوی پی کرده را تند یوز.
نظامی.
هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
(وِ یَ)
دهن را بسته از میان دو لب دم برآوردن و دمیدن برای تیز کردن یا کشتن آتشی یا سرد شدن حارّی. دمیدن. فوت کردن. (در تداول عوام) :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.
بوشکور (از لغت نامۀ اسدی نخجوانی).
هر که بر روی مه فشاند تف
یا کند بر چراغ انجم پف.
جامی.
، آماسیدن. آماهیدن. نفخ کردن. خیز برداشتن چنانکه روی و پشت پای وپشت دست و جز آن. برآمدن. باد کردن. ورم کردن. بالاآمدن: روی بچه پف کرده است. کوکو پف کرد. شامی پف کرد، مجازاً بمعنی تکبر کردن در تداول عوام
لغت نامه دهخدا
تصویری از رم کرده
تصویر رم کرده
گریخته، رم زده، رم دیده
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه چوبی را بشکل منشور مثلث القاعده ساختن بنحوی که زاویه هر سطح نسبت بسطح دیگر قایمه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کرده
تصویر آب کرده
گداخته مذاب: قلعی آب کرده، محلول: قند آب کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کرده
تصویر زه کرده
کمان چله شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کرده
تصویر پر کرده
انباشته ممتلی. یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
دهن را بسته از میان دو لب دم بر آوردن و دمیدن برای تیز کردن یا خاموش کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم دمیدن فوت کردن، باد کردن آماس کردن آماسیدن نفخ کردن ورم کردن: صورتش پف کرده است، تکبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
لنفخةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
Puff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
souffler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
дути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
üflemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
пыхтеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
پھونک مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
ফুঁক মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
kupuliza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
吹く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
불다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
dmuchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
לנשוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
फूँक मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
menghembuskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
เป่าลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
pusten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
puffar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
soffiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
soprar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
吹气
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پف کردن
تصویر پف کردن
blazen
دیکشنری فارسی به هلندی